سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
امروز: سه شنبه 103 آذر 6

شرمگینم از روز های سپید جوانیت که به پایم سیاه شد .

شرمگینم از نگاه مهربانت که پرده پرده ، بدیهایم را پوشاند .

شرمگینم از لبخند زیبایت که هیچگاه نگذاشت ناراحتیت را درک کنم .

شرمگینم از دست های زیبای ظریفت که در گذر عمر بهر من پینه بستند .

شرمگینم از موهای سیاهت که با شمار روز ها سفید گشتند .

شرمگینم از بودنم .

ببخش اگر کوچک ترین بودم در برابر عظمتت .

ببخش اگر نگاهم تحمل نگاهت را نداشت که نگاهم آنچنان کوچک است که در برابر نگاهت خرد می شود .  می شکند ، از هم می پاشد .

ببخش اگر ندانستم که بودی .

ببخش اگر هنوز نتوانسته ام بفهمم .

چشمان اشک آلودم را ببخش اگر نتوانستم حتی یک بار سیر نگاهت کنم .

زبان توان وصف درونم را ندارد که زبان از جنس آدم است و دل از جنس خدا . چگونه شرح دهم که درون از خجالت رویت چنان هرمی دارد که دل سنگم را نیز آب کرده است .

مادرم ، اگر تمام ثانیه های زندگیم را نیز به جبران این همه بزرگواریت صرف کنم باز هم نخواهم توانست تنها و تنها یک قطره ی اشکت را جبران کنم


 نوشته شده توسط طه ولی زاده در چهارشنبه 86/4/13 و ساعت 10:21 عصر | نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم

نوای زمستان
طه ولی زاده
از زبان یک دانشجوی جامعه شناسی علامه طباطبایی خواهید خواند فردی که کورسو امیدی به آینده دارد : ...

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 56
مجموع بازدیدها: 272728
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو
موسیقی وبلاگ من